سینه زنی واحد سنگین شب ششم محرم 97 - کربلایی محمد مهدی خلج - قاسم ابن الحسن

مهجه الحورا
منتشر شده در 06 مهر 1397

داره چشمام سیاهی میره صدام حتی داره میگیره


بیا اسبا رو از من دور کن دیگه قاسم داره میمیره


به سختی از ته گلو صدام میاد صدای استخون شکسته هام میاد


بیا از خیمه ها بشین بالا سرم یه کم صبر کن اخه داره بابا میاد


یاری کردم اقامو راضی کردم بابامو


یه خنده رو لبت بشینه شیرین تر از عسل همینه


عمو حسین عمو حسین جان


همه جا رد پا افتاده موهام تو پنجه جلاده


پریشون عروس تو خیمه دلم اینجا پیش داماده


جای نقل سنگ روی سرم پاشیده شد


جای قند لعل اسب برام ساییده شد


پاهایی که نمیرسید دم رکاب سر دوشت رو زمین کشیده شد


با تیر حجله میبندن دور تا دورم میخندن


روی تنم که پا گذاشتن با خون برام حنا گذاشتن


با اینکه نیزه تو پهلومه جای نعل گوشه ابرومه توی خیمه دلم اشوب بود حالا دیگه دلم ارومه


رها کردن میون دست و پا منو کشوندن رو زمین کربلا منو


اینا درد نیست ولی خجالتم میده به سختی میبری تا خیمه ها منو


میگفتم یارت میشم دارم سربارت میشم


عمو برای بار اخر منو ببر کنار اکبر

دیدگاه کاربران