جانم به لب آمد عجب صبری تو داری من که مردم پیراهنم را پاره کن من بویی از یوسف نبردم
امشب کلید خانه را دیوانه را دستت سپردم …
جانم به لب آمد عجب صبری تو داری وقت دیدار
برای ارسال دیدگاه لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.