دکلمه صوتی لعنتی خالی از احساس | رمانکده

رمانکده بزرگترین سایت رمان ایران
منتشر شده در 25 اسفند 1397

باید به فكر زخم های تازه ام باشم

روزی امید زنده بودن بود، حالا نیست

در من جهنم قدّ یک کبریت کوچک شد-

وقتی دری از قبله گاهت رو به من وا نیست

.

جغرافیای ملتهب از حس زن بودم

مردی كه در بازی چشمت باخت من بودم

آوازه ی ویرانی ام را خوب می دانی

تو خود خرابم كرده ای، پس! جای حاشا نیست

.

هرشب برای دردهایم دلبری كردی

تشنه مرا تا چشمه ات بردی، چه آوردی؟

حالا مرا از قاب تنهایی تماشا كن

هیچم كه هرشب می رود از ابتدا تا نیست

.

من ساختم، من باختم تا زنده تر باشی

در شعرهایم سوختم تا شعله ور باشی

احساس پوچی

دیدگاه کاربران