حسین توکلی تو را می خواهم
Hossein Tavakoli To Ra Mikham
تو را میخواهم
حسرت دریا شدی تنگ پر از ماهی شدم
ابر سرگردان شدی من کفتر چاهی شدم
جاده ی ابریشم موی تو را راهی شدم
در تب دیدار تو هرآنچه می خواهی شدم
من تو را از دورها گریان تماشا می کنم
با دل دیوانه ام بی تو مدارا میکنم
ابرها رابا غمت راهی دریا می کنم
نیمه شبها خلوتی با آسمانها می کنم
جگرم را بتراشند تو را میخواهم
جانم آتش زده باشند تو را می خواهم
بذر پر پر شده ی قلب مرا فصل بهار
بر تن خاک بپاشند تو را می خواهم
عشقت رویای هر شب و روزم
بی تو چه ها گذشته به روزم
از دلتنگی تو هنوزم
می سوزم می سوزم
جگرم را بتراشند تو را میخواهم
جانم آتش زده باشند تو را می خواهم
بذر پر پر شده ی قلب مرا فصل بهار
بر تن خاک بپاشند تو را می خواهم