متن آهنگ سنگ قبر آرزو محمد معتمدی
گریه مکن که سرنوشت…
گر مرا از تو جدا کرد
عاقبت دل های ما با غم هم آشنا کرد
چهره اش آیینه کیست؟
آن که با من روبرو بود…
درد و نفرین بر سفر! این گناه از دست او بود…
ای شکسته خاطر من
روزگارت شادمان باد
ای درخت پر گل من نوبهارت ارغوان باد
ای دلت خورشید خندان…
سینه ی تاریک من سنگ قبر آرزو بود
آنچه کردی با دل من قصه سنگ و سبو بود
من گلی پژمرده بودم
گر تو را صد رنگ و بو بود
ای دلت خورشید خندان…
سینه ی تاریک من سنگ قبر آرزو بود