شرح کوتاه: بدون سر بودن انسانها در این فیلم نشان از نداشتن فکر است. منظور فقط نابینا بودن و ندیدن نیست در این صورت میشد انسانها را نابینا به تصویر کشید و نه کاملا بدون سر. بنابراین این مردم نه میبینند و نه حتی فکر میکنند برای همین میبینیم که تصادف و مرگ امری بسیار طبیعی و پیش پا افتاده و عادی است.اما در این میان مواجه میشویم با فردی که متفاوت است. سری دارد و میبیند و میاندیشد و به دو دلیل اندوه تمام وجودش را گرفته است. امری که از نگاه غمبارش هویداست. دلیل نخست آنکه نسبت به حوادث پیرامونش نمیتواند بیتفاوت باشد و دلیل دوم تنهایی اوست. او تنها کسی است که میبیند و میاندیشد و در عین حال هیچ همدم و هم سخنی ندارد که درد او را بفهمد ...به راستی کدام زیباتر است؟ عقل که هدیهاش چشماندازی وسیع است؟ یا عشق که وعده غلبه بر تنهایی میدهد؟