درست یکسال پیش بود. برای تفریح به پارکی در تهران رفته بودند که قاسم ناپدید شد. پدر خانواده رفت و دیگر هرگز بازنگشت. مرد جانبازی که به خاطر بیماری اعصاب و روان نتوانست راه خانهاش را پیدا کند. در پارک افسریه ناپدید شد و سر از افغانستان درآورد.
فقط به خاطر ظاهرش او را با یک مرد افغانستانی اشتباه گرفتند. از تهران به افغانستان منتقل شد و میان چندین مرد افغان در روستایی دور افتاده در افغانستان رها شد. اما سرنوشت تلخ قاسم به اینجا ختم نشد. مرد 51 ساله در آن روستای غریب، به خاطر گرسنگی و سرمای زیاد غریبانه جان باخت. زندگیاش برای همیشه تمام شد بیآنکه بداند خانوادهاش همه جا را به دنبال او زیر پا گذاشتهاند.
پسر قاسم، وقتی برای پیدا کردن پدرش راهی افغانستان شد، بعد از شنیدن خبر مرگ دردناک پدر بیمارش، حال و روز بدی پیدا کرد. یکسال تمام جستوجو کرده بودند و حالا باید برای رسیدن جنازه پدر به دستشان دعا کنند. جسدی که در میان 50 مرده ناشناس دفن شده و هیچکس نمیداند کدام جسد متعلق به قاسم است. این مرد ایرانی جانباز در روستایی دورافتاده، غریبانه خاک شده و حتی حالا خانوادهاش نمیتوانند جسد او را هم ببینند. قاسم مظلومانه در سرمای یک روستای غریب جان باخت و یکسال جستوجوی همسر و فرزندانش بینتیجه ماند. حالا خانوادهاش از کسانی که او را به افغانستان فرستادند، شکایت دارند و تنها خواستهشان برگرداندن جسد قاسم به کشورش است.