پرنسس برای تولدش یه توپ طلا کادو گرفت. یه روز که داشت با توپش بازی می کرد، توپ افتاد توی چاه. همون موقع یه قورباغه اومد و پرنسس ازش خواست
که توپ رو در بیاره تا با هم دوست بشن. ولی بعد از اینکه قورباغه توپ رو از چاه در آورد، پرنسس به قولش عمل نکرد و با قورباغه دوست نشد. بالاخره به اصرار پدرش قبول کرد
که با قورباغه دوست بشه. همین دوستی باعث شد که در نهایت قورباغه تبدیل به یک پرنس بشه و طلسمی که پرنس رو به این روز انداخته بود باطل بشه.