بزم خاموش آرامگاه ظهیرالدوله
برنامه مخصوص ادبی و موسیقی رادیو مربوط به 40 سال قبل.
مهدی سهیلی در مقدمه مثنوی "بزم خاموش" چنین میگوید:
یک روز غم انگیز پاییز در گورستان ظهیرالدوله (تجریش شمال تهران) به سلام مردگان رفتم.
... شاعران بی گفتار بودند! و سرو قـدان بی رفتار!
... و من چون "عمر خیام" بر این عقیدت نیستم که اینان از خاک برآمدند و برباد (فنا) شدند! بلکه برین ایمانم که "از خاک برآمدند و در خاک رفتند و به فرمان خداوند دیگر روز از خاک برکشیده خواهند شد".
و سرانجام این قامتها را قیامتی ست و این جمجمه ها را همهمه یی!
ای دوست!
من و تو نیز مسافر آن دیاریم!
همان بـه که توشه ای برداریم!
و یاد و یادگاری نیکو از خود برجا گذاریم!
با خود گفتم:
کجا رفتند آن "عاشقان دروغین" که در پای این "گل اندامان" بخاک خفته سر میسودند؟!
چه شد آن شورها و نشاطها؟!
آن نازها و نیازها؟!
دست افشانیها (رقص و پایکوبی ها) چه شد؟!
اینک دختران بزم آفرین و سیه چشمان آشوبگر را حجله ای جز مغاک (گودال قبر) و آغوش خاک نیست!