مثل یک رنگین کمون هفت رنگ
سرگذشت زندگیمون رنگ رنگ
ای صمیمی ای قدیمی همقطار
در دل شب شبنم عشقی بکار
شهر شب با مردم چشمک زنش
غصه هامو ریخته توی دامنش
ازدحام کوچه های بی کسی
پر شده از یک بغل دلواپسی
این منم دلواپس بود و نبود
از غم ای کاشها چشمم کبود
تا به کی از آرزوهامون جدا
با تو هستم با تو مستم ای خدا
بغچه عشقم همیشه باز باز
جانمازم تشنه راز و نیاز
هم زبونی ها اگه شیرین تره
هم دلی از هم زبونی بهتره