داستان یک تصویر

آستان قدس رضوی و حرم مطهر
منتشر شده در 10 مهر 1399

️وسط خیابون گیج و بی حواس خورد به کاپوت! هرچه قبلش بوق کشیدم متوجه نشد. پیاده شدم گفتم «هووووی یاروو...»... پهن شده بود رو زمین و کمرش رو گرفته بود. یه کارت گرفت سمتم که روش نوشته بود من ناشنوا هستم!هر فیلم و عکسی داستانی دارد و هر نگاهی می تواند داستانی متفاوت را حکایت کند با داستان ما همراه شویدشما نیز می توانید داستان های امام رضایی خود را با مخاطبین ما به اشتراک بگذارید.

دیدگاه کاربران