آمدم ای شاه سلامت کنم
عرض ارادت به مقامت کنم
آنچه که دارم تو رساندی به من
هیچ ندارم که به نامت کنم
آمده ام تا که سلامت کنم
سلامت کنم
حرمت باغ گل و نور نفست بوی بهار است
نگهت قبله نمای رخ بی صورت یار است
چه کسی رو به تو آورد و نچید از تو نگاهی
دل ما زلف پریشان رخ تو آینه دار است
نفست جان بهار است رخت سبزه ی نوروز
چه قدر بخت پریشان که در این سبزه دچار است
موجی وا مانده در خود جا مانده
بیرون از دریا مانده
موجی سرگشته از خود برگشته
تنهای تنها مانده
جانی بی تابم چشمی بی خوابم
لبریز از رویای تو
موجی تنهاییم روزی می آیم
میافتم در پای تو
روزی می آیم روزی می آیم
میافتم در پای تو
(این دست تهی لبریز دعاست
دامان شما گل باغ اجابت و التجاست
آغوش شما لبریز خداست
خلوتگاه امن شکفتن غنچه ی گریه هاست) 2