در این کویرِ تشنه پُر از دیده ی تَریم
چشم انتظار چشمه ی جوشانِ آخریم
ما را مصیبت و غمِ دوری هلاک کرد
ای منجیِ بشر نظری کن که مُضطَریم
*آره مضطریم ، اما مضطر حقیقی زینبِ، دور تا دورش رو دشمن گرفته بود،
اما دلش می گفت:حسین رو رها نکن برو جایی که دل میگه،اومد بالا تَل زینبیه، نزنید حسینم رو....*
از کودکی به آلِ علی دل سپرده ایم
دلداده ی قدیمی ِ آلِ پیمبریم
هر بار روضه خوان به شهیدان گریز زد
دیدیم بین معرکه در خون شناوریم
*هر روضه ای که بود ما هم تو روضه بودیم، روز هشتم ما هم با علی اکبر اِرباً اربا شدیم،
روز نهم انگار با اباالفضل تیکه تیکه شدیم، روز عاشورا اسب رو بدن امام حسین فقط نرفت،
انگار ما هم زیر سُمِ اسب پرپر زدیم....*
خدمتگزار فاطمه بودن کجا و ما
ما عبد فضه ایم و غلامانِ قنبریم
ماه خدا رسیده و در بین اهلبیت
شکر خدا که سی شب مهمان مادریم
{مادر چرا رنگ از رُخ ماهت پریده؟
مادر چرا خون از گریبانت چکیده؟
مادر چرا دیگر نمی آید صدایت؟
رفتی ز دنیا یا خدا داده شفایت ؟}
با فاطمه در آتش عشق تو سوختیم
ما خاکسار کوچه ی تو، خاک آن دَریم