خلاصه داستان: وقتی پدر فیونا از شرک درخواست می کند تا پادشاه شود شرک نمی خواهد چنین مسئولیتی را قبول کند؛ و دوست دارد آزاد باشد. برای همین شرک به همراه فیونا، دانکی و پوس به دنبال یک پادشاه مناسب می گردند و شاه آرتور بهترین کسی است که می تواند این مسئولیت را قبول کند.در آنجا پرنس چارمینگ در نبود شرک سلطنت را در دست گرفته بود و پرنسس فیونا و راپونزل و ملکه و سفید برفی وزیبای خفته و سیندرلا در چاهی به دنبال راه فرار می گردند بدون اینکه بدانند راپونزل جاسوس چارمینگ است وشرک بالاخره به قلعه نفوذ می کند