-------------- شعرخوانی بسیار زیبا از مداح اهل بیت حاج حمیدرضا علیمی --------------
غروب روز دلگیری دلم غرق پریشانی
هوا هم مثل چشمم سرخ بود و خیس و بارانی
من و دل تنگی و قربت، دلی غرق پریشانی
نمیدانستم از کی آمدم بیرون کجا هستم
نمیشد پیش این مردم نشست و درد دل کرد
نمیشد قفل درها را شکست و درد دل کرد
که ناگه آمد از نزدیکیام آوای زیبای دل انگیزی
که گویی بند بر این رشتههای پاره میزد
تو گویی که خدا از عرش بهر هر کسی که گشته آواره میزد و یا از بهر هر بیچارهای میزد
نمیدانستم از کی آمدم بیرون کجا هستم دلم پر غم
که ناگه دیدم آنجا را ز بس که غرق غم بودم چگونه نزدیک حرم بودم
و نزدیک اذان بود و آوای دل انگیزی که گویی حق، از عرش بهر مردم بیچاره میزد
اذان بود و حرم نقاره میزد...
دلم طاقت نیاورد ایستادم، به روی سنگ فرش صحن افتادم
صدا دادم سلام ای ضامن آهو
ببین بیچارهام آقا برس بر داد من آقا که من بیچارهام آقا
که ناگه یک کبوتر با صدای بالهای خود سکوتم را شکست
کبوتر ناز و سرمست، کنار حوض آن صحن حرم بنشست
کبوتر تشنه بود آب و میخورد، دل من بین سینه تاب میخورد
صدایش کردم و گفتم کبوتر خوش به حالت
چه جایی میزنی پر خوش به حالت
دلم می خواست آقا مثل تو اینجا به من هم لانه میداد
خودش با دستهای مهربانش به من هم دانه میداد
دلم میخواست من هم مثل تو پرواز میکردم
به روی گنبد زردش پرم را باز میکردم
و یا با بالهایم پرچم سبز حرم را ناز میکردم
کبوتر دارم از تو یک سوالی
کبوتر راستی جایی جز این صحن و سرا رفتی؟
اگر رفتی بگو که تا کجا رفتی؟
چه میدانی که دردم چیست، اصلاً تا به حالا تو به عمرت کربلا رفتی؟
کبوتر از سر شب تاکنون در فکر آنجایم
اگر چه جان ندادم چون که من هم پیش آقایم
کبوتر، تویی که لانهات بر عرض دنیاست
تویی که صاحبت فرزند زهراست
برو پیشش بگو آقا گدایت بیقرار است
از آن روزی که رفته کربلا چشم انتظار است
برو پیشش بگو آقا گدایت سخت اندر شور و شین است
برو پیشش بگو آقا گدایت سخت دل تنگ حسین است