مهدی کوزه گران برای این که با دوست دخترش قراری بزاره و برن بیرون به سمت خونه دوست دخترش حرکت می کنه و به خونه دوست دخترش میرسه زنگ درب ورودی رو میزنه ولی کسی بر نمیداره به دوست دخترش زنگ میزنه ولی باز دوست دخترش گوشی را ریجکت می کنه (رد کردن تماس ) با سنگ به شیشه پنجره اتاق خواب دوست دخترش میزنه ولی دوست دخترش میل دیدن مهدی رو نداره . مهدی ناراحت میشه و به سمت پارک در حال قدم زنان و توی ناراحتی خودش گریه می کنه . خیلی دبرس میشه و از وجود خودش بسیار ناراحته و ناراحتی که چرا اینطوری ولش کرد