دل می رود زِ دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز ِ پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد ِ شُرطه برخیز
باشد که باز بینم دیدار آشنا را
ده روزه مهر ِ گردون افسانه است و افسون
نیکی به جایِ یاران فرصت شمار یارا
در حلقه یِ گُل و مُل خوش خواند دوش بلبل
هاتِ الصَّبوحَ هُبّوا یا اَیُّها السُّکارا
ای صاحب ِ کرامت، شکرانه یِ سلامت
روزی تفقدی کن درویش ِ بی نوا را