خورشید در غروب خودش مات مانده بود ... در گوش دشت نغمه هیهات مانده بود ... ذلت برای لشگر الوات مانده بود ... وقتی سپاه نیزه سواران بپا شدند ... در نینوا زمان گل نی رسیده بود !گل سر به ...
چقدر دلتنگ زیارتت بود و ناتوان از آمدن آن دل شکستهای که تو را معینالضعفا خواند شنیدی دعایش را و اجابت کردی حالا اینجا گوشه ای از حرمت ذکر دلدادگی را بر لب دارد. یا ایهاالرئوف ای آنکه لطفت شامل ...