آهنگ حامد زمانی

گرامافون
منتشر شده در 07 آبان 1397

بخت باز آید از آن در که یکی چون تو در آید


روی زیبای تو دیدن درِ دولت بگشاید


صبر بسیار بباید پدرِ پیرِ فلک را


تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید


این ظرافت که تو داری همه دل ها بفریبی


این لطافت که تو داری همه غم ها بزداید


چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند


پای (نای ) بلبل نتوان بست که بر گل نسراید


نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی


پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید


گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی


چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید


مژده ای دل که کنون وقت وصال است و غمت رو به زوال است


به عشاق بگویید ره وصل بپویید که چهارم مه از آن چهاردهِ ما


که عالم همه مجنون رخش در طلبش نعره زنانند و به دف رقص کنانند و


به دل خوف و رجا از کرم ساقی ما طرد شده درد و ز شوق قدمش سرو روان است و


 چنین است و چنان است و قرار دو جهان است و


سپاهی ز غلامان به رهش جامه دریدند و


دل از خویش بریدند و به معشوق رسیدند و


همین مشغله ی ماست


که از عشق بمیریم و جز او یار نگیریم

دیدگاه کاربران