تریلر معرفی شخصیت جدید بازی " Dissidia Final Fantasy NT "
سقوط یک هواپیمای مسافربری در جزیرهای ناشناخته و دور دست، تلاش بازماندگان برای بقا به هر قیمتی که شده و در نهایت روبرو شدن با موجوداتی که حتی در مخیله ما هم نمیگنجند. اینها سناریوی آشنایی هستند که بارها و بارها در مدیومهای مختلف سرگرمی با آن روبرو شدهایم و هدف هم تنها یک چیز است؛ ارائه یک داستان هیجانانگیز با پسزمینه بقا و جنگیدن برای زندگی. جدا از اینکه چرا هر کسی که میخواهد یک تم ترسناک ایجاد کند سراغ این ایده تکراری میرود، باید به این مسئله نگاه کنیم که اثر موردنظر تا چه اندازه توانسته از پتانسیلها و قابلیتهایی که این فضا و شرایط برایش مهیا میکند، به بهترین نحو بهره ببرد. وقتی یک بازی قرار است ما را در دل یک نبرد سخت برای حفظ زندگیمان قرار دهد، انتظارمان این است که ما را با چالشهایی روبرو کند که حداقل بتوانیم خودمان را برای دقایقی هم که شده جای شخصیت اصلی بگذاریم و بهخاطر پیدا کردن ذرهای آب در یک ناکجاآبادِ ترسناک، یک دنیا خوشحال شویم و هورا بکشیم. اما خب، برای اینکه بازیساز بتواند به چنین بازخورد فوقالعادهای در مخاطبانش دست پیدا کند، نیاز دارد که در همه قسمتهای بازیاش به حدی از بلوغ رسیده باشد که قلب و مغز بازیکن را با اتمسفر خاص خودش پیوند بدهد و او را به جای فرورفتن در صندلی جلوی مانیتور، در گرداب چالشها و خواستههای سخت اما جذابش غرق کند. اما اگر این وسط یکی از بخشهای بازی لنگ بزند چه؟ آیا بازیکن میتواند با آن کنار بیاید یا همین مسئله به ظاهر کوچک کل بازی را زیرسوال میبرد؟ اصلا بگذارید همان سوالی را که منتظرش هستید بپرسم. آیا بازی The Forest در همه قسمتهایش به استانداردهای لازم دست پیدا میکند یا نه؟ این سوالی است که در ادامه بررسی با جزئیاتی بیشتر جوابش را توضیح میدهم. سوالی که گاهی اوقات جوابش یک «نه» قاطع و گاهی هم یک «بله» تحسین برانگیز است.