قربههای ساعت 5:40 دقیقه صبح را نشان میدهد که از درب خانه بیرون میآیم، هنوز چند صدمتری را طی نکردهام که چشمم به یک تاکسی میافتد؛ تاکسی که اطرافش را روزنامهها گرفتهاند، روزنامههایی که شاید تیتر فردایشان اتفاق امروز باشد.
به محل مورد نظر میرسم و اولین چیزی که نگاهم را به خود جلب میکند زنجیری از سربازان نیروی انتظامی است که دور تا دور را گرفتهاند؛ اینجا میدان فردوسی مشهد است و اتفاق امروز اعدام دو نفر از متجاوزان به عنف.