تفاوت مغز انسان و حیوان
چارلز داروین، معتقد بود که ذهن انسان چیزی شبیه ذهن حیوانات است و به مرور زمان تکامل یافته و به چنین سطح از پیچیدگی نائل شده است، اما طبق مقالهای از مارک هاوزر، مدیر آزمایشگاه فرگشت (تکامل) در دانشگاه هاروارد، نظریه داروین در این زمینه که یک سیر تکاملی بین ذهن حیوان و انسان وجود دارد، خطا کرده است و یک خلأ قابل توجه مغز بشر را از گونههای حیوانی جدا کرده است.
هاوزر چهار رکن اساسی را به عنوان وجه تمایز ذهن بشر از حیوانات ارائه میکند:
1 ـ پردازش زایشی: انسان قادر است تا بینهایت ساختار جدید لغوی و مفهومی تولید کند. انسان به دو عملکرد بازگشتی (Recursive) و ترکیبی (Combinatorial) مجهز است. وی با استفاده از توان بازگشتی خود میتواند قوانین از پیش فرا گرفته را به کار بسته و بیانهای بدیع بسازد. همچنین با کمک توان ترکیبی میتواند عناصر فرا گرفته جدا را ترکیب کرده و محتوایی نو خلق کند.
2 ـ آمیزش بیقاعده انگارهها: آمیزش بیقاعده انگارهها شرایط لازم را برای فرد فراهم میکند تا حوزههای مختلف معرفت مانند هنر، جنسیت، فضا، علیت و دوستی را ترکیب کرده و قوانین، روابط اجتماعی و فناوریهای نوینی را خلق کند.
3 ـ نمادهای فکری: نمادهای فکری همان روند تبدیل تجربیات احساسی ما هستند. این نمادها را که مبنای سیستم پیچیده زبانی و ارتباطی ما را تشکیل میدهند میتوانیم در ذهن خود حفظ کنیم یا آنها را با کلمات یا در قالب تصاویر به دیگران ارائه کنیم.
4 ـ تفکر انتزاعی: تفکر انتزاعی به تعمق در مواردی اشاره دارد که با حواس پنجگانه قابل تشخیص نیست. برای مثال، تفکر در مسائل عرفانی، هنجارها و ناهنجارها یا برداشتهایی که از برخورد دیگران حاصل میشود.
ویژگیهای مغز انسان
طنز: هیچ جانداری مثل انسان قدرت به کار بستن طنز و درک آن را ندارد.
ستایش زیبایی: غروب آفتاب، لذت تماشای یک اثر هنری یا ساختار پیچیده یک گل، چیزهایی هستند که درک و ستایش آنها برای بشر ممکن است. در مقابل، برای یک حیوان، مثلا یک سگ، کنار ساحل فرقی با گالری هنری ندارد. سگ فقط ارزش بیرون رفتن از لانهاش را میفهمد!
خودآگاهی: انسان قادر است به فکر فرو برود و از ماهیت خود گرفته، تا جهان اطراف را مورد تحلیل و تفکر قرار بدهد.
آگاهی از مرگ: برخلاف حیوانات، انسان مرگ را در نظر داشته و از عمر محدودش آگاه است. تقریبا در تمام فرهنگها با مراسمی به سوگ نشستن عزیزی را گرامی میدارند. چنین چیزی را در حیوانات نمیبینیم.
درک زمان: درک حیوانات از زمان به ربط آن با خودشان محدود است. این در حالی است که انسان قادر است تاریخ بخواند، از آن عبرت گرفته و در زندگی خود به کار ببندد.
رابطه میان کلمات: حیوانات قادرند یک سری کلمات و صداهای ساده را تشخیص بدهند، اما درکی از دستور زبان جملات پیچیده ندارند، اما انسانها با وجود ناتوانی در تکلم در بدو تولد، تاکنون صدها زبان و هزاران گویش خلق کردهاند.
معنای زندگی: انسان تنها موجودی است که معنای زندگی را میکاود.
انعطافپذیری: انسان میتواند خود را با محیط اطراف وفق دهد، سرپناه بسازد یا محیط را طبق نیاز خود دستکاری کند.
تطبیق نداشتن با محیط: میدانیم که در محیط طبیعی انطباق و برقراری نظم به زیبایی صورت میگیرد و فقط حضور انسان است که قادر است با منقرض کردن حیوانات، از بین بردن درختان و... این نظم را به هم بزند.