سرم زخمه از تیغ جفا
رسیده شبای تار و سردم
یتیم میشه زینب دوباره
خدا میدونه همینه دردم
کنار بستر ، دوباره خاطرش حزینه
کنار بستر ، یاد شه غربت مدینه
کناربستر ، انگاری مادرومیبینه
وای ، بعد فاطمه غرق عذاب ومحنم
هنوزم عزادار گل سوخته تنم
بغضی میشینه توی صدای حسنم
وای ، امون از دست این زمونه
بعد از عمری دوری و عذاب
دیگه میرم امشب سوی یارم
آمادم واسه پر کشیدن
همه لحظه ها رو می شمارم
بعد از فاطمه ، دیگه همدم و یاری نداشتم
بعد از فاطمه ، دیگه من کس و کاری نداشتم
بعد از فاطمه ، به خدا غمخواری نداشتم
وای ، دیگه میرم از دنیایی که پراز غمه
هرچی بگم از تنهاییام بازم کمه
خدایا دیگه من میرسم به فاطمه
وای ، امون از دست این زمونه
بابد یک وصیت بکنم
تموم فرشته ها میدونن
کسی دوربستر نباشه
بچه های فاطمه بمونن
بمون ابالفضل ، کنار بابا نور عینم
برای چشم و ، دو تا دستات به شور و شینم
یادت بمونه ، کربلا یاری کن حسینم
وای ، یادت بمونه وقتی گرفتی علمو
تویی پسرم پشت وپناه حرمو
مبادا که تنها بزاری دخترمو
وای ، امون از دست این زمونه