چقدر اینجا هوا سنگینه غروب کرببلا غمگینه
اینا نیزس یا که نخلستونه سفره مهمونیشون رنگینه
ببین از گریه پرم خیلی اشوب دلم داداشم دور نشو از مقابلم
نیزه دارا خیره به اکبرتن دنبال صید علی اصغرتن
اومدن بلوا کنن سرارو جدا کنن به سر نی ها کنن
من از این دشت بلا میترسم از سکوت کربلا میترسم
خیلی اشفته شده احوالم زین جدایی بخدا میترسم
غریب مادر من بیا و خیمه نزن بریم از اینجا داداش بی کفن
چرا حی پیش چشام میکشی آه دلمو میبری توی قتلگاه
میبینم روضه ها رو سیلی به صورتا رو گریه معجرا رو