شبی که من جا موندم و وجودم ماتم گرفت | حاج محمود کریمی

فرزند مادر مهربان سلام‌الله‌علیها

شبی که من جا موندم و وجودم ماتم گرفت: حاج محمود کریمیشبی که من جا موندم و وجودم ماتم گرفتصدات زدم نشنیدی و تنها شدم گریم گرفتهر کاری کردم گریه نکنم نشدخواستم به لبهات بوسه بزنم نشدتار میبینم سرم سنگینهعجب دستی داشت خیر نبینهبالا سرم رسید و گفت کجا میخوای فرار کنیموهام هی کشید و گفت حالا میخوای چیکار کنیهر چی دوییدم تا که برسم نشدانقدر که هق هق بود تو نفسم نشدبیابون بود و منه سرگردونبا اون بی رحم نامسلمونزهرا اومد کمک ولی نشد برام کاری کنهدشمن نزاشت که مادرم ازم پرستاری کنهمادر میخواست ارومم کنه نشدموهام و اومد شووه بزنه نشدپای چشمام گل اتیشهدیگه تا زندم خوب نمیشه

دیدگاه کاربران