دراین داستان دختر کفشدوزکی به گربه ی سیاه میگه گربه ی سیاه تو راست میگفتی باید هویت های مخفی هم رو بفهمیم و بعد گربه ی سیاه تعجب میکنه و میگه حتما باید به هم بگیم مگه تو نگفتی که این راز ازمون محافظت میکنه دختر کفشدوزکی میگه آره ولی امروز تو جنگ نبودی نمیدونستم چیکار کنم و بعد گربه ی سیاه هویت خودش رو لو میده و بعد به دختر کفشدوزکی وقت میده تا هویت خودش رو به ادرین یعنی همون گربه ی سیاه بگه