حمید هیراد به نام بغض پنهان
Hamid Hiraad Boghze Penhan
بغض پنهان شده در سینه من
صورت سرد در آینه ی من
روز تلخ رفتنت کابوس شد
یاور مومن دیرینه ی من
من اسیر تو شدم به شرط آزادی
خاطر هست به من قول نرفتن دادی
بی وفا رفتی و از من تو نکردی یادی
دلم گرفت مرا صدا کن
بجای خود مرا نگاه کن
ازین خزان دل جدا کن
بیا مرا ز غم رها کن
از دوری تو مغروری خود بیزارم
این شهر حسود عشقم را ربود
رفت یارم
شاید که تو هم از دوری من بریده باشی
میکیرم اگر عکس رخ من در رهگذری جانا تو دیده باشی