حالا هر محرم که می آید و می رود سلما فکر می کند به آن سفر دو نفره به آن گوشه از صحن عتیق روبه روی ایوان طلا و پنجره فولاد که حبیب با زمزمه دعا می خواند...
هر فیلم و عکسی داستانی دارد و هر نگاهی می تواند داستانی متفاوت را حکایت کند با داستان ما همراه شوید
شما نیز می توانید داستان های امام رضایی خود را با مخاطبین ما به اشتراک بگذارید.