گیم پلی دیدنی و جدید از بازی " PUBG " - دقیقا یادم نمیآید این داستان را از چه کسی شنیدم. دقیق هم یادم نیست دربارهی کجا و که بود و یا این که اصلا واقعی بود یا نه. اما پیام این داستان همیشه در ذهنم ماندگار است و این روزها، نمود آن را در بسیاری از چیزها میبینم. داستان دربارهی یک همبرگر فروش است. همبرگر فروشی که تلاش میکرد در میان مردم شهر محبوب شود و بتواند فروش خود را افزایش دهد. او برای جلب مشتریها همه کار کرد. قیمتها را بالا و پایین کرد، کیفیت غذایش را تغییر داد و تبلیغات فراوانی به در و دیوار زد. نتیجه اما هیچ تغییری نکرد و مردم نسبت به غذاهای او علاقهای نشان نمیدادند. این روند مدتی ادامه داشت تا این که او دست به کار عجیبی زد. او عدهای را استخدام کرد و به آنان گفت از صبح زود تا شب جلوی در مغازهی همبرگر فروشیاش صف بکشند. آنها باید همهمه میکردند و آن مکان را به نظر شلوغ و پر طرفدار جلوه میدادند. چند روز که از این رویه گذشت، مردم عادی هم به راستی باور کردند که واقعا در این همبرگر فروشی خبری هست! کم کم مردم عادی هم به این فروشگاه آمدند و در صفهای طولانی ایستادند تا بتوانند همبرگر بخورند. آنها واقعا باور کرده بودند که همبرگرهای این فروشگاه با دیگر مغازههای شهر تفاوت دارد. به همین خاطر بود که پس از مدتی این فروشگاه به مشهورترین و محبوبترین همبرگر فروشی شهر تبدیل شد.