قطار_محسن چاوشی

وبلاگ دکتر محمد رضا توکلی
منتشر شده در 30 مهر 1398

دلت که میلرزید من با چشام دیدم تو زل تابستون چقدر زمستونه

هوا گرفته نبود دلم گرفت اون شب به مادرم گفتم اون شب هنوز بارونه

قطار رد شد و رفت مسافرا موندن مسافرا که برن قطار میمونه

تو برف بارونی قطار قلب منه قلب شکسته ی من تو برف مدفونه

دونه به دونه غمی ریل به ریل شبم غم توی خونه من هرشبو مهمونه

بگو شب بخوابه من بیدارم من شبو زنده نگه میدارم

بگو شب بخوابه من بیدارم من شبو زنده نگه میدارم

یه شب که سردم بود به مادرم گفتم هوا که سرد میشه یاد تو میوفتم

دیدگاه کاربران