هایدی داخل خانه کلبه پدر بزرگ صبح بیدار میشود و می بیند که برف بند امده است. یک سر به مادر بزرگ پیتر میزند و سراغ پیتر میرود تا کلاس مدرسه اش تمام شود و بعد رفتن با هم دور بزنند و بازی کنند . کار و ترا رض با گلوله های برف به پیتر و هایدی میزند و میروند به خانه ویلایی و حادثه ای پیش میاید و شب می شود که مادر ترارض و پدر بزرگ هایدی نگران میشوند....