قسمتی از متن :
گنجشک ترین آدم عالم شده
بودم او دغدغه اش بود مرا گاز بگیرد
حرصش که .. بدنم خون جگر شد
من سیب شدم بلکه او را گاز بگیرم
می آمد و میدید مرا مثل دو تا دوست
من باب دلش یک سره نزدیک نمیکرد
بر جوخه ی اعدام منه بی همه
چیزش می آمد و پا میشد و شلیک نمیکرد
دیوونتم با اینکه فهمیدم یه عمره
این رابطه از سمت تو عاشق نداره
انقدر نگو احساست از دیوونگیته
احساس اسمش روشه چون منطق نداره
من آرزویی غیر احساست ندارم
از بس که رویامو بهت نزدیک کردم
یک بار که دنبال ردت رفته بودم من
به خودم از پشت سر شلیک کردم
حال من حال اون آدم زخمیه که خودش
دیده زخمش چقدر کاریه اما جایی نمیره خوش نشسته بمیره
من بمیرم بمونم تهش عاشقم بی تو این
حسم این عشقم این عاطفم تا تو باشی همینم
تا تو باشی همینم میری ببینی جاتو
با کی میشه پر کرد با اینکه این دوری تحمل کردنی نیست
تو انقدر بودی کنار من بفهمی جای
کسی با هیچ کس پر کردنی نیست
حال من حال اون آدم زخمیه که
خودش دیده زخمش چقدر کاریه اما جایی نمیره