روح مهراب خرسندی شاد.از کادر های فرماندهی ما در تیپ امام سجاد مهاباد بودند. خیلی پسر باحال و دوست داشتنی بودند.سال 86 که شهید شدند من سرباز گردان ذوالفقار بودم.تو ارتفاعات قندیل بودیم.ایشون تو تیپ گروهان 2 بودند.قبل اعزام به ارتفاعات یه گروهان دیگه تو گردان شکل گرفت که گروهان 3 شد.تشکیل این گروهان تقریبا همزمان بود با اوج فیلم اخراجی های 1.با تشکیل این گروهان هر چی سرباز جدید می یومد تقریبا می رفت اونجا.شهید خرسندی اسم گروهان رو گذاشته بود گروهان اخراجی ها.گروهانی که از بقیه به مقر پژاک نزدیکتر بود.خودش هم رفت همون گروهان و همونجا شهید شد.من در گروهان 2 بیسیم چی بودم.پشت بیسیم شنیدم که گفتند تله ای که شهید خرسندی رفته بود خنثی کنه منفجر شده و حالش وخیمه.بلافاصله براش هلی کوپتر درخواست کردند.یکی هی از سرهنگ عینی که پیشش بود حالش رو جویا می شد.یکی اون وسط گفت سرهنگ هلی کوپتر چی شد.سرهنگ هم بعد از دقایقی گفت هلی کوپتر لازم نیست و بیسیم رو واسه چند لحظه قطع کرد.من هم یه لحظه خدا رو شکر کردم فکر کردم به خیر گذشته.بعد یکی دیگه پشت بیسم گفت چرا.سرهنگ جواب داد مرحوم تموم کرد.یه چند نفری که تو چادر بیسیم بودیم بهتمون زد.کم کم همه خبردار شدند.کسی نمی تونست جلوی اشک های مرتضی خدامرادی سرباز ریز جسه رو بگیره.....
روح مهراب خرسندی شاد.از کادر های فرماندهی ما در تیپ امام سجاد مهاباد بودند. خیلی پسر باحال و دوست داشتنی بودند.سال 86 که شهید شدند من سرباز گردان ذوالفقار بودم.تو ارتفاعات قندیل بودیم.ایشون تو تیپ گروهان 2 بودند.قبل اعزام به ارتفاعات یه گروهان دیگه تو گردان شکل گرفت که گروهان 3 شد.تشکیل این گروهان تقریبا همزمان بود با اوج فیلم اخراجی های 1.با تشکیل این گروهان هر چی سرباز جدید می یومد تقریبا می رفت اونجا.شهید خرسندی اسم گروهان رو گذاشته بود گروهان اخراجی ها.گروهانی که از بقیه به مقر پژاک نزدیکتر بود.خودش هم رفت همون گروهان و همونجا شهید شد.من در گروهان 2 بیسیم چی بودم.پشت بیسیم شنیدم که گفتند تله ای که شهید خرسندی رفته بود خنثی کنه منفجر شده و حالش وخیمه.بلافاصله براش هلی کوپتر درخواست کردند.یکی هی از سرهنگ عینی که پیشش بود حالش رو جویا می شد.یکی اون وسط گفت سرهنگ هلی کوپتر چی شد.سرهنگ هم بعد از دقایقی گفت هلی کوپتر لازم نیست و بیسیم رو واسه چند لحظه قطع کرد.من هم یه لحظه خدا رو شکر کردم فکر کردم به خیر گذشته.بعد یکی دیگه پشت بیسم گفت چرا.سرهنگ جواب داد مرحوم تموم کرد.یه چند نفری که تو چادر بیسیم بودیم بهتمون زد.کم کم همه خبردار شدند.کسی نمی تونست جلوی اشک های مرتضی خدامرادی سرباز ریز جسه رو بگیره.....