براساس یک افسانه قدیمی ، حضرت موسی که در خدمت شعیب نبی چوپانی می کرده ، یکبار 50روز مانده به نوروز، سری به گوسفندان می زند و متوجه شد که همگی دو قلو زائیده اند. چون به خانه بازگشت از شدت شادی و خوشحالی به همسرش مژده دادو به شادمانی پرداخت . این جشن در روزگاران قدیم مخصوص چوپانان و گله رانان بوده ولی در روزگاران نزدیک ما دلاکان ، حمامی ها و افراد بی چیز ، ناقالدی راه می انداختند . بازیکنان در این جشن 5 تا 10 نفرند. نفر اول با پوشیدن لباس چوپانان و به سر کردن پوست بزغاله و تزئین خود به نقش کوسه یا ناقالی در می آید ، نفر دوم پسری 15 ساله با پیراهن و چادری زنانه ، نقش عروس کوسه را دارد. دونفر دیگر هر کدام دوشاخ به سرشان می بندند و چند زنگوله به خود می دوزند ( این دو نفر را تکه می گویند ) . در این میان دو یا 3 نفر هم ساز و دهل دارند که نوازنده گروه هستند. کوسه که در پیشاپیش گروه حرکت می کندبا دستهای خود صدای زنگوله های بسته به خود را در می آورد و سپس وارد خانه ای می شود . ( در این روز مردم درب خانه های خود را باز نگه می دارند ) و با پاشنه کفش یا چوب دستی خود ضربه ای به طویله می زند با این اعتقاد که این کار شگون دارد و خیر و برکت را برای صاحبخانه به ارمغان می آورد . کوسه همچنان که صدای زنگوله ها را در میآورد، اشعاری رامی خواند ،.بعد از آواز خوانی کوسه ، دو تکه ( افرادی که در پوست بز نر هستند ) با یکدیگر چوب بازی می کنند و عروس و کوسه با هم می رقصند. و بعد مردم هدایایی که آوردند را تقدیم کرده و در آخر کوسه دوباره برای همه اهالی روستا دعا می کند