دختر فقیری که برای نوازنده نابینا کیوه میدزدید میورد و ازون چندتا سکه میگرفت اما هیچوقت نمیتونست کفشی که دوست داره را برای خودش بخره تا اینکه یکروز که همین نوازنده داشت مینواخت دختر بچه بلند میش و میرقصه و کلی سکه جمع میکنه اما با اون سکه ها...
برای ارسال دیدگاه لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.