خلاصه داستان:
یک آفتاب پرست بنام “رنگو” به طور اتفاقی از یک اتومبیل به درون صحرایی خشک و بی آب و علف پرت می شود. او با راهنمایی یک دوست به شهر کوچکی می رسد که مردم آن در خشکی و بی آبی به سر می برند. رنگو با داستان های خیالی که برای مردم شهر تعریف می کند به کلانتر شهر تبدیل می شود و…