در شب گیسوان تو مست به خواب می روم
ای تو که سوی خویش و من سوی سراب می روم
گاه نگاه میکنی بر منو آه می کشم
گرچه تباه میکنی عمر مرا و همچنان
مست و خراب میروم
بس که پریش گشته ام
در پس و پیش گشته ام
دور ز خویش گشته ام
در ره گیسوان تو بی تب و تاب می روم
بی تب و تاب می روم
گوش نمی دهد دلم زهی خیال باطلم
آگه از آنکه غافلم سوی حباب می روم
در شب گیسوان تو
مست به خواب می روم
ای تو که سوی خویش و من
سوی سراب