مبارک داستان پيرمردي را روايت ميکند که به حرفه نقالي اشتغال دارد. او با عروسکهايي که از شخصيتهاي شاهنامه ساخته شدهاند، به نقالي ميپردازد و نوه جواني دارد که با دنياي او در تضاد است. پيرمرد بخش فراواني از زندگياش را در جهان اسطورهها گذرانده و نگران روزي است كه شخصيتهاي سياه افسانهاي، دنيا را به سوي تاريكي و تباهي بكشانند. داستان از آنجا آغاز ميشود كه عروسكها جان ميگيرند و به فكر ياري رساندن به پيرمرد و كاستن از دغدغههاي او ميافتند. آنها با نوه پيرمرد همراه ميشوند و داستان هيجانانگيز و ماجراجويانهاي را آغاز ميكنند.