یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم زیرا که تویی کارم زیرا که تویی بارم
از قند تو مینوشم با پند تو میکوشم من صید جگر خسته تو شیر جگر خوارم
جان منو جان تو گویی که یکی بوده ست سوگند به این یک جان کز غیر تو بیزارم
من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم
آن یار نکوی من بگرفت گلوی من گفتا که چه میخواهی گفتم که همین خواهم
جان منو جان تو گویی که یکی بوده ست سوگند به این یک جان کز غیر تو بیزارم
در شادی روی تو گر قصه ی غم گویم گر غم بخورد خونم والله سزاوارم
در شادی روی تو گر قصه ی غم گویم گر غم بخورد خونم والله سزاوارم