یه روز خاله نانوا یه کلوچه شکلاتی درست کرد. وقتی اون رو از فر درآورد که بخوره، ناگهان کلوچه پا به فرار گذاشت! خاله نانوا دنبالش دوید. پسر چوپان و سگش هم تعقیبش کردند. تا اینکه کلوچه شکلاتی به رودخونه رسید. یه تمساح از راه رسید و به کلوچه پیشنهاد داد که از رودخونه ردش کنه. ولی وقتی کلوچه پرید روی دماغ تمساح تا از رودخونه رد بشه...