این دهان بستی دهانی باز شد تا خورندهٔ لقمههای راز شد لب فروبند از طعام و از شراب سوی خوان آسمانی کن شتاب گر تو این انبان ز نان خالی کنی پر ز گوهرهای اجلالی کنی طفل جان از شیر ...
دوباره این دل تنگم بهانه میگیرد ز سوز عشق غریبت زبانه میگیرد کبوتر دل من از کران آبیها حریم عشق تو را آشیانه میگیرد شما هم دلتون میخواست در این حال و هوای دلچسب توی صحن و سرای امام رضا ...