این دهان بستی دهانی باز شد تا خورندهٔ لقمههای راز شد لب فروبند از طعام و از شراب سوی خوان آسمانی کن شتاب گر تو این انبان ز نان خالی کنی پر ز گوهرهای اجلالی کنی طفل جان از شیر ...
کاوه آفاق قصه سال Kaveh Afagh Ghese Sal چه رنج آبرومندیست این غم تو چه حجران قشنگیست این غم تو دلم تنگه دلم تنگه دلم تنگ دلم تنگه برای …. ساده نبود به تو نرسیدن ساده نبود برای عکس تو ...
دلمو دزدید رفت حال دلمو دید رفت فقط ازم اسم کوچیکمو یه کلمه پرسید رفت تا دلمو بهش دادم از خواب و خوراک افتادم همه اینا تقصیر خودمه از بس که من ساده ام شهرو بالا پایین میکنم تا تورو ...