تسبیح دونه مشکیش رو جفت جفت میچرخونه. دستش رو آروم از توی دستم آزاد میکنه و میذاره روی سینهاش. با چشم تر یه چیزایی زیر لب میگه. منم زود دستم رو میذارم روی قلبم و رو به گنبد سلام میدم ...
حضورت را احساس می کنم همیشه همینجایی حالا که هستی دیگر چیزی کم ندارم بودنت جای خالی تمام حسرت هایم را پر کرده تو را بجای تمام نداشته هایم می خواهم آقا جان ای همه آرزو و باور ما سایه ...