قسمت بیست و دو کارتون بینوایان ، دختری به نام کوزت
کوزت، دخترک بینوایی است که مادرش فانتین مجبور میشود او را نزد خانوادهای بسپارد تا بتواند کار پیدا کند. اما خانم و آقای تناردیه هرگز آن طور که در مقابل فانتین وانمود کردند با کوزت بیچاره رفتار نکرده و با بی رحمی از دخترک خردسال کار میکشند. آقای مادلن که روزی بخاطر دزدیدن یک لقمه نان به زندان افتاده بود مفهوم درد و گرسنگی را خوب میداند. او اکنون شهردار شهر مونتروی است و یک کارخانه شیشه دارد که در آن تعداد زیادی کارگر مشغول کار هستند. در میان این کارگران، افراد زیادی هم بودهاند که روزگارِ چندان خوشی نداشته و حتی پیدا کردن کار نیز برای آنها مشکل بوده است. یکی از این افراد، فانتین، مادر کوزت است که به آقای مادلن پناه میآورد تا فرزندش را سرپرستی کند.